loading...
shabzendadar
هژار بازدید : 8 یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

دزدان دوچرخه فیلمی از ویتوریو دسیکا، فیلمساز ایتالیایی است که در سال ۱۹۴۸ میلادی ساخته شد. یک فیلم نئورئالیسم که بعد جنگ جهانی دوم در اوج بدبختی برای نشان دادن اوج بدبختی مردم ایتالیا ساخته شد.اما من میخواهم با دیدی متفاوت تر از نئورئالیسم به آن نگاه کنم تا نشان دهم سینما میتواند به تمامی زندگی باشد.

این زندگی وادارت میکنه که ازبهترین و باارزش ترین جزئ زندگیت بگذری تا زنده بمانی درست مثل حیوانی در جنگل برای بقا در جامعه میجنگیم، ما آدمها میجنگیم که از درون نمیریم اما خیلی وقتها قبل از اینکه چالمان کنند مرده ایم.مرگ آدمی از درون شروع میشود.آنچه را که داریم میدهیم تا در عوضش  آنچه را که احساس میکنیم لازم داریم گیر بیاوریم، مثل آنتونیو و ماری که ملافه هایشان را دادند تا دوچرخه ای بخرند.

خوشبختی تمام آن چیزیست که آدم ها بدنبالش هستند. بهترین لحظات زندگی به دنبال خوشبختی دویدن است همان لحظه هایست که احساس میکنیم توانایی رسیدن به خوشبختی را داریم مثل فیلم که لحظه های رفتن به سر کار زیباترین لحظات اند اگر آنتونیو و خانواده اش تا حالا نه مزدی دریافت کرده اند نه هیچی اما خوشحال اند. اگر تا الان هم فکر میکنی خوشبختی وجود دارد پس هنوز در مسیر گردباد زندگی قرار نگرفته ایی، هنوز دوچرخه ات را ندزدیده اند. دوچرخه در فیلم نماینده هر آن چیزی ست که آرامش را برای تو به ارمغان میآورد دوچرخه وسیله رسیدن به خوشبختی ست بدونه دوچرخه حتی امیدی به زندگی باقی نمی ماند.

دوچرخه را کی دزدی اند؟ از همان زمان که انسانها اولین اشتباه را مرتکب شده اند از همان زمانها که انسانها از غارها اومدند بیرون تا به صورت اجتماعی زندگی کنند.تشکیل جامعه به خودی خود بانی این اشتباه نبود ،جامعه دوچرخمان را زمانی دزدید که آرامشمان را فدای آسایشمان کرد،بدونه آرامش خوشبختیی وجود ندارد اما ما آنقدر در پی آسایش دویدیم تا آرامشمان را (دوچرخمان را) گم کردیم یا فراموش کردیم یا دزدیدم.آری همه دزدیم مگر ندیدی که آنتونیو هم دوچرخه دزدید؟ پس وقتی از دزدان دوچرخه حرف میزنیم ما همه و آنتونیو را هم شامل  میشود. به دنبال دوچرخه دزدیده شدمان هر کاری کردیم ،خدا را خلق کردیم آن را در آسمانها میان ابرها جا دادیم بهترین ها را برایش تصور کردیم به دنبال دوچرخه خدا را از آسمانها به زمین آوردیم و در میان زرات نوترون و پوزیترون قرارش دادیم، به دنبال دوچرخه زمین را از مرکز کائنات به گوشه ایی پرتاب کردیم مثل سایر سیارات، به فضا رفتیم تا شاید تسکینی باشد بر دردهای هزار ساله بشریت اما باز سرگردانتر از همه دورانها حریصانه به دنبال دوچرخه اییم. علم تمام آن چیزی ست که بدست آوردیم.

علمی بیشتر برای آسایشی بیشتر اما آسایش بی آرامش تنها سرگردانی بیشتر است نمیدانیم هر آنچه علم برایمان به ارمغان میآورد چیزی جز سرگردانی بیشتر نیست. این راهی را که ما آمده ایم و تمدن اسمشه یک اشتباه محضه تمدن هر آن چیزی ست که تو را از درون نابود میکند اما نهایت بدبختی بشر تا آنجاست که بدنبال دوچرخه مسیر اشتباه تمدن را آمد و خودش را هم گم کرد ،یک گمشده به دنبال گمشده اش! مضحکه نه؟ سرنخ هایی از خوشبختی را یافتیم با توسل به دین آرامشی نسبی و کذبی یافتیم، اما این دین چیزی نبود جز توهمات اندوخته هزاران ساله، بدنبال دوچرخه دین را توهماتی هزاران ساله نامیدیم، پیامبران را بیمارانی روانی نامیدیم که بجای مسجد و کلیسا جایشان گوشه بیمارستان روانی ست.هر انسانی در برهه ایی از زندگیش برای فرار به فراموشی روی می آورد ،فراموش میکنیم برای اندک مدتی سرخوشیم آری راهی میخانه شدیم و میخواره شدیم اما دوامی نداشت بعد از سالها زندگی به دنبال دزدیده شده ی خود چه کارها که نکردیم خودمان دزد شدیم.آیا این یادآور آن لحظه ی فیلم نیست که آنتونیو و پسرش بیخیال همه چی راهی رستوران میشوند تا چیزی بخورند و اندک مدتی خوش باشند اما روزگار خیلی کثیفه حتی آن چند لحظه ی خوشی رو هم از آنان گرفت، بعضی وقتا حاضریم تموم زندگیمونو بدیم تا در حد ثانیه خوش باشیم حتی اگه تمام دارایت آن چندرغاز توی جیب آنتونیو باشد. آه آنتونیوی سرگردان چه کارها که نکردی ،کجاها که نرفتی و چطور میتوانی نهایت غم را درک نکنی وقتی همه به نفع دزد شهادت میدهند چطور میتوانی در میان دزدان زندگی کنی اگر بخوای دزدی نکنی؟

 

 میخندی به خرافاتی که دیگران بهشان ایمان دارند ، اما عجله نکن وقتی دیگر راهی برای پیدا کردن دوچرخه نیافتیم من و تو هم خرافه پرست میشویم، در جامعه ای که با عدالت خواهی به جایی نرسیم متوسل به خرافه میشویم مگر ندیدی آنتونیو زنش را که پیش راهبه رفت مسخره کرد اما آخر سر کارش به آنجا کشید.در این زندگی نکبتی به دنبال چه میگردیم که به هر کاری دست زدیم؟ آنتونیو و پسرش دوچرخه ایی داشتند و از آن لذت میبردند ما چی؟ ما که گذشتگانمان دوچرخه را به فنا داده اند این مایم که در وسط این فیلم زندگی سرگردان به دنبالشیم. کاش ما هم لذتی از آن را برده بودیم. با چه امیدهایی به دنبال دوچرخه دویدیم اما آخر سر کارمان به آنجا میرسد که مثل گوسفند محکوم به ذبح گردن میگذاریم تا بمیریم چون چاره ایی نداریم مثل آنتونیو در خیابان راه میرویم با چشمانی متحیر به جلو نگاه میکنیم و جز سیاهی هیچ نمیبینیم درست مثل یک مرده متحرک راه میرویم و به گور می نگریم که به آن نزدیک میشویم و طفلکانی و نو امیدانی که به ما می نگرند و از خود میپرسند اینها چرا این چنین اند؟ چرا برای یافتن دوچرخه هیچ کاری نمیکنند درست مثل پسر آنتونیو که هاج واج پدرش را نگا میکرد اما نمیدانند که:

 آنان که محیط فضل و آداب شدند

                                     در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند برون

                                    گفتند فسانه ای و در خواب شدند

 

 

 

 

دزدان دوچرخه داستان بدبختی زندگی یک نفر نیست، دزدان دوچرخه زندگی تمام تاریخ بشریت است.آخر فیلم همراه با آنتونیو در میان مردم راه میروی و هیچی نمیبینی.

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 12
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 13
  • بازدید سال : 15
  • بازدید کلی : 149